سلام عمو فیلطر باف.می دانم که این روزها گشت و گذارت در وب
سایتهاو وبلاگها بیشتر شده و کارو بارت سکه است!می دانم که این روزها مثل
آقازاده ها شده ای!مغرور, بدون گذشت و بی فکر!!!می دانم تو هم مثل خیلیهای
دیگر که به قدرت می رسند و فراموش می کنند آن چه را که بوده اند!سرخوش
هستی و به خود می بالی!انگار فراموش کرده ای که اگر این دنیای مجازی را
نساخته بودیم فیلطر بافی وجود نداشت!اگر من و امثال من نبودیم تا وبلاگ
بسازیم تو حتی وجود خارجی هم نداشتی! می گویند تو مرموزی و هر لحظه یک
تصمیم می گیری و از هر جا که می گذری کارت ویزیتت را به جا می گذاری که
روی آن نوشته شده"ACCESS IS DENID"!انگار توقع داری برای حضورت از تو
قدردانی کنند!!
آن روز که تو را عمو نامیدم فکر
می کردم که مثل پدر مهربان هستی و می خواهی از آسیبهای دنیای مجازی حمایتم
کنی.می خواهی نگذاری که فرهنگ و اعتقادم را به حراج بگذارند و ارزان
بفروشند و ریشه هایم را بخشکانند!!ولی افسوس تو همان اندک آزادیم را از من
گرفتی!آیا تا به حال زندانی بوده ای؟؟؟؟تا به حال شده که تو را به جایی
که متعلق به توست راه ندهند؟؟؟؟نه حتما نه!!!اینترنت خانه ء تو که فیلطر
ندارد!! تو آزادی به هر جا که می خواهی بروی! اما من هر روز با کارت
ویزیت تو مواجه می شوم و از دانش و علم روز دنیا محروم می مانم,آگاهیم می
خشکد و می شوم همان که می خواهی!یک عقب ماندهءجهان سومی!!!می شوم مثل
تو!کسی که توانایی رویاروی با هیچ انتقادی را ندارد!کسی که چون نمی تواند
مساله را حل کند صورتش را پاک می کند!
دیگر نمی
خواهم تو را عمو بنامم!ولی اگر روزی خواستی عموی من و هزاران نفر مثل من
باشی و دوستت داشته باشند!به خودت رجوع کن و دقت کن و ببین که با ما چه می
کنی!می دانی ما می توانیم خیلی زود بدیها را فراموش کنیم و دوستت داشته
باشیم آخر ما مثل توکینه به دل نداریم وقدر آزادی را خواهیم دانست!
دیگر خود دانی...به وجدانت رجوع کن!
بر
خود واجب دیدم به عنوان یک وبلاگ نویس در این بازی وبلاگی شرکت کنم تا
شاید صدای اعتراضمان به گوش کسی رسید!از همه شما دوستان دعوت می کنم حتما
نامه ای به عمو فیلطرباف بنویسید!همه دعوتید!راستی این ”ط" ف ی ل ت ر به
خاطر بی سوادی نیست !عمدی است برای احتیاط ازخطر جا ماندن کارت ویزیت عمو
در این وبلاگ!!!
زنان ایرانی همیشه در سرافرازی ایران کوشیده ایند . زنان در هنر تیراندازی? اسب سورای? جنگاوری? نبرد .... فراوان آموزش میدیدند? به گونه ای که گاه کارکشتگی و بیباکیشان بدانجا میرسید که پوشاک فرماندهی و سرداری بر تن میکردند و به سپهسالاری و رهبری برگزیده میشدند. زنانی که در این راه بسیار درخشیده و شکوهمندانه نامی از خود بر جای نهاده اند? کم نیستند. اینان نه تنها به شکار و تیراندازی میرفتند و گوی پیش بودن را از بسیاری از مردان می ربودند که همراه مردان در میدانهای جنگ? شاهکارهایی می آفریدند که مایه شگفتی مردان میشد. از این رو با شایستگی نشان دادن? خود به فرماندهی میرسیدند و همچون سرداران بی پروا? در رده جلوی سپاه? پرچم به دست میگرفتند و جنگها را رهبری میکردند.
یکی از این شیرزنان یوتاب است به معنای درخشنده و بیمانند? خواسته و پرفروغ? خواهر « آریوبرزن» سردار بیباک و دلیر داریوش سوم در جنگ با اسکندر. یوتاب فرماندهی بخشی ار سپاهیان برادر را داشت که در کوههای بختیاری راه را بر اسکندر بست و اگر یک روستایی? راهی دیگر را به اسکندر نشان نمیداد تا از آن جا شبیخون بزند? شکست خورده و سپاهیانش تار و مار شده بودند. یوتاب همراه برادر آن اندازه جنگید تا هر دو کشته شدند و نامی جاوید از خود به جای گذاشتند.
بزرگی زنان ایران نه تنها به دوران ماد و هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان و عیره می رسد بلکه حضور این شیر زنان در پیشبرد نام و اوازه ی این دیار اهورایی پیشتر از سلسله ی کیانیان می باشد و با نام ایران بان ملکه هایی مقتدر و هوشمندی بوده اند که اندیشه ناب و نگاه روشنشان تمدن سبز این دیار را به بزرگی هرچه تمام تر به تواریخ بعد از خود هدیه کرده اند و دیگران نیز به عظمت وجودی انان استمرار بخشیده اند .
نام زنان یا به پای مردان در این مرز و بوم همشه درخشان بوده و همواره تابناک خواهد ماند اینان مایه شگفتی هر ایرانی ایست
امیر اسماعیل که اوازه جوانمردی او را در دنیای متمدن ان روزگاران طنین انداز کرد برخورد بزرگوارانه و همراه با ارج و احترامی است که وی پس از پیروزی بر برادرش بر او روا داشت . درحقیقت امیر اسماعیل سامانی که خود را از دودمان بهرام چوبین سردار نامی ارتش ساسانی می خواند و افتخار احیای مجدد زبان پارسی و فرهنگ ملی ایرانیان نیز به نام او و جانشینانش ثبت شده است
امیر اسماعیل سامانی این راد مرد ایرانی که او را می توان بنیانگذار راستین سلسله سامانی برشمرد از جمله شهریاران نامدار ایران می باشد.امیر اسماعیل سرسلسله سامانیان و بنیانگذار این دودمان بود. وی شهر بخارا را به پایتختی برگزید. وی به زبان و فرهنگ ادبیات فارسی دلبستگی بسیار داشتد و رودکی سرودههایی در ستایش از وی دارد.
امیر اسماعیل مردی بود که که پرچم زنده کردن زبان پارسی و فرهنگ ایرانی را بدوش گرفت.
اسماعیل سامانی پس از تکیه بر تخت سلطنت احیا زیان و ادبیات فارسی و فرهنگ و رسوم ایرانی را سرلوحه خود قرار داد. اسماعیل با اینکه توان لشگر کشی به بغداد و برانداختن خلیفه را داشت ولی چنین نکرد زیرا که احیا زبان فارسی و فرهنگ ایرانی برایش مهمتر بود.
روش او جنگ دفاعی بود یعنی تنها با مهاجم میجنگید و جنگ او با عمرولیث که به شکست و اسارت عمرو انجامید بر همین ایه صورت گرفت.او هدفش گسترش زبان فارسی و ایجاد مناسبات دوستانه میان مردمان ایران زمین بود
او در بخارا درگذشت و ارامگاه او یک بنای تاریخی است و مورد احترام خاص تاجیکان و همه ایرانیان است. روحش شاد.
انوشیروان دادگر، شاهنشاه ایران از سلسله ساسانیان بین سالهای 531 تا 579 میلادی بود. انوشیروان مشهورترین و بزرگترین پادشاه ساسانی و یکی از تاثیر گذارترین شاهان ایران در طول تاریخ بوده است. در زمان او قصرهای باشکوه، شهرها، راه های تجاری، پل ها و سد های بسیاری ساخته شدند که برخی از آنها تا این زمان نیز همچنان پا بر جا هستند. در زمان فرمانروایی او دانش و هنر در ایران و امپراتوری ساسانی به نهایت شکوه و عظمت خود رسیده بود. دوره شاهنشاهی او دوره طلایی امپراطوری ساسانیان شناخته میشود.
او در زمان پادشاهی پدرش نیز بسیار بر تصمیمات قباد تاثیر گزار بود و پدرش را در لحظات سخت، فراوان یاری نمود. بطوریکه فتنه مزدکیان در دوره پادشاهی قباد توسط کسری ناکام ماند. از آنجا که خسرو اول بسیار انسان فرهیخته و دارای منش والایی بود، بزرگان به او لقب انوشیروان یا دارنده روح جاویدان دادند.
انوشیروان مظهر ستم ستیزی و عدل و داد در جهان میباشد و از اینروی به او لقب دادگر داده اند. او فرمان داده بود که هر ایرانی که احساس مینماید حقش پایمال شده یا به او ستمی روا شده است در هر زمان از شبانه روز بدون توجه به اینکه شاه مشغول چه کاریست، میتواند به نزد شاه آمده و دادخواهی کند و تا زمانی که مشکلش حل نشده از بارگاه شاه نرود. این دستور را به تمامی حاکمان محلی نیز داده بود و آنها را مجبور کرده بود تا همانند خود شاه، چنین کنند.
انوشیروان ارتش را به شیوه ای نوین سازماندهی نمود و یک ارتش حرفه ای و بسیار با دیسیپلین که سربازان آن حقوق منظم دریافت می کردند تشکیل داد. در ابتدای فرمانرواییش صلحی ابدی با امپراتور روم جوستینیان اول منعقد نمود، اما دست اندازیهای رومیان به مناطق مرزی ایران، انوشیروان را وادار نمود تا در سال 540 میلادی با روم وارد جنگ شود
.پس از پیروزیهای قاطع ایرانیان پیمان صلحی به مدت 50 سال بین ایران و روم بسته شد و رومیان متعهد شدند تا در این 50 سال همه ساله به ایران خراج بپردازند و ایران نیز در مقابل ان لازیکا را به روم بازگرداند.
در سال 570 میلادی حبشیان به یمن حمله کردند و شاه یمن از خسرو کمک خواست. انوشیروان سپاهی را به به یمن فرستاد و حبشی ها را از آنجا بیرون کرد. از آن زمان تا یورش تازیان، یمن یک استان ایران بود.
انوشیروان دادگر دارای شخصیتی بسیار هنر دوست و دانش پرور بوده است و عقاید مخالفان خود را تا جایی که به امنیت کشور لطمه وارد نمی کرد، تحمل می نمود. انوشیروان سیستم مالیاتی کشور را اصلاح نمود و قانون مدونی برای اخذ مالیات بر اساس میزان داراییهای اشخاص وضع نمود تا هم درآمد پایداری برای دولت فراهم شود هم به طبقات کم درآمد فشاری وارد نیاید. او طبقه دهقان یا همان خرده مالکان را تقویت نمود و برخی مسولیتهای لشکری را نیز به آنان سپرد تا هم پشتوانه محکمی برای ارتش پدید آید هم از قدرت گرفتن بیش از حد اشراف جلوگیری شود. کسری اموال و داراییهایی را که در دوران فتنه مزدکیان از طبقات مختلف مردم گرفته شده بود را به آنان باز گرداند و کشور را از هرج و مرج رهایی بخشید. در دوره شاهنشاهی ساسانیان و بخصوص دوره کسری انوشیروان، بازرگانی در نهایت رونق خود بود و ایران قطب اقتصادی جهان محسوب میشد. استفاده از پول یکسان در کشور و نوعی بانکداری نیز رواج داشت، بطوریکه واژه چک از زبان فارسی به زبانهای اروپایی رفته است.انوشیروان همچنین یکی از پرکارترین شاهان ایران در زمینه عمران و آبادانی بوده و سدهای فراوانی در دوره او بخصوص روی رودخانه های دجله و فرات ساخته شدند. ساختمان باشکوه طاق کسری در تیسفون نیز در دوره او ساخته شد.
روحش شاد.
از میان کسانی که در راه پاسداری از سرزمین و مردم خود در برابر هجوم بیگانگان، از تمام زندگی خویش مایه گذاشتند. جلال الدین خوارزمشاه جایگاهی خاص دارد. از این روی که او در یکی از تاریک ترین و هولناک ترین دوره های تاریخی کشور ما ، مسئولیت رهبری کشور را در دست گرفت .
یکی از پسران سلطان محمد خوارزمشاه دلاور بزرگ جلال الدین بود که از نام اوران بزرگ تاریخ شمرده میشود . او چندین بار با لشکریان مغول زد و خورد کرد و کوشید تا انان زا از ایران بیرون کند.. بزرگترین بلایی که بر سر این کشور و مردمانش امده هجوم وحشیانه قوم مغول است.
جلال الدین که خود را سخت تنها دید ناچار به ترک خوارزم شد و راه غزنین را پیش گرفت. چنگیز که از قضایا آگاه گردید قصد وی کرد. نزدیک سند به وی رسید. جلال الدین با عده کم سپاهیان خویش با چنگیز به مقابله مردانه برخاست. نبرد آغاز شد جلال الدین بین دشمن و آب قرار گرفت حلقه محاصره هر لحظه تنگ تر می شد تا آنکه سپاه چنگیز جلال الدین را برفراز صخره ای که بیش از ده ذرع بلندی داشت راند و بیم آن می رفت که جلال الدین دستگیر شده و ریشه حیاتش قطع گردد. اما این شاهزاده دلیر و پردل بیکباره تصمیم خود را گرفت و دامن مردانگی بر کمر زد و در حالیکه از هر طرف حمله آورده و مغولان را به خاک می افکند در لحظات آخر که دیگر هیچگونه امیدی برای پیروزی یا نجاتش وجود نداشت تازیانه بر اسب زده و خود را بر آب عظیم سند افکند و در برابر تعجب چنگیز با اینکه او را پیاپی با تیر هدف قرار می دادند از آب سهمگین سند گذشت و خود را به ساحل رسانید.
سلطان جلال الدین چندی در سرزمین هند ماند و سپاهی گرد اورد و چند ولایت را فتح کرد و سپس تصمیم گرفت به ایران بازگردد و در این موقع امیران و سرداران محلی جای اینکه با او همدست شوند و حمایتش کنند به زد و خورد با این شاهزاده دلیر میشوندو ناصر خلیفه بغداد هم نه تنها او را یاری نکرد بلکه سپاهی برای سرکوبیش فرستاد.
نام جلال الدین و شرح وقایع زندگانیش همراه فداکاری و شهامتهایش بخاطر حفظ وطن و این سرزمین آنچنان افتخار آمیز و پرشکوه است که هر خواننده بر او درود می فرستد و سینه تاریخ ما لوح جاویدان برای نام ارزنده مردی بزرگ چون او می باشد.
سرانجام شبی مغولان بر او شبیخون زدند. داستانهای شجاعت های جلال الدین تا چندید سال بر زبان ها بود و مردم مرگ او را باور نمیکردند وامید داشتند که ان پهلوان بیاید و سپاه مغول را از پا دراورد و انان را از ستمکاری های ان قوم بی رحم رهایی بدهد
او لحظه ای از تلاش و کوشش و نبرد و مبارزه دور نماند، دمی روی آسایش ندید، با این همه ، هیچگاه ناامید نشد
لیست کل یادداشت های این وبلاگ