سفارش تبلیغ
صبا ویژن
همواره بیندیشید که آن مایه زندگانی دل بینا و کلید درهای حکمت است . [امام حسن علیه السلام]
چهارشنبه 88 آذر 18 , ساعت 5:45 عصر


  1. امید کسی را نا امید نکن
  2. مهمترین پشتوانه فرمانروایان
  3. آوازه نام رودکی
  4. گفتگو با کودکان
  5. طعم عشق به میهن
  6. کمک خواندنی شاه سلطان حسین به سیل زدگان
  7. پارمیس
  8. دلربایی پیش از مرگ
  9. ایجاد امنیت وظیفه فرمانرواست
  10. بلایی که ابومسلم خراسانی بر سر کمونیسم آورد !
  11. سرانجام عشق به ایران
  12. جنگ خوب است یا بد ؟
  13. امید ، خود زندگیست
  14. امنیت در دستگاه دیوانی !
  15. احترام به شایستگان
  16. آیا در پس مرگ زندگی ست
  17. آیا تکرار تاریخ ممکن است
  18. وجود و دریای خرد
  19. نا امیدی خردمندان را هم به زمین می زند
  20. مزدور
  21. قهرمان های آدمهای کوچک
  22. فروتنی فریاپت
  23. شادی در تنهایی نیست
  24. سفر هفتاد ساله
  25. خشم فرمانروای یزد
  26. دلمشغولی های شاه سلطان حسین
  27. درسی از ابومسلم خراسانی
  28. ارشک و رودخانه مردمی
  29. بازیهای ورزشی تیس کوپان 291 سال پیش از المپیک در ا...
  30. ماهی های نوروز
  31. تاسف خواجه نصیرالدین طوسی بر حال عباسیان
  32. انتقام سخت ابومسلم خراسانی از بنی امیه
  33. آزادیخواهی و میهن پرستی
  34. نخستین پادشاه ایران
  35. صدای جاودانه دختران ایرانی
  36. پیشکش به شاپور ساسانی
  37. بابک خرمدین زنده است
  38. شیر زنان ایران
  39. آموزگاران ما
  40. در بسته ایی وجود ندارد
  41. ما همه نادریم
  42. ارد دوم و سورنا
  43. نگاه و ندای ریش سفید
  44. سرداری برای بودن و نبودن
  45. نجابت آزرمیدخت
  46. نیما و نیشام
  47. ارزش مهستان و آزادی
  48. خورشید سربازان اشک نهم
  49. فردوسی زنده است
  50. مهرداد دوم و رومیان
  51. مردمسالاری در دودمان اشکانیان
  52. شکوه ایران در کجاست ؟
  53. پیشنهاد فرمانروای روسیه به نادرشاه افشار
  54. آیوت ها
  55. تنها برای نگهبانی از ایران و مردم
  56. برخورد با ریشه کارمندان فاسد
  57. کورش پادشاه ایران از تخم بدکاری می گوید
  58. همراهی با مردم
  59. آژی دهاگ آخرین فرمانروای دودمان مادها
  60. مازیار و بانو گلدیس
  61. نوروز در ده هزار سال بعد
  62. باران مهر
  63. نگاهی دیگر به تهی دستی
  64. هدایای کورنلیوس سولا برای مهرداد دوم
  65. روزهای سخت
  66. شاپور ساسانی و اجداد شیخ نشین های خلیج فارس
  67. ارزش نان
  68. بهترین جای عالم از دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی
  69. درس تیرداد پادشاه ایران

 


کلمات کلیدی :
چهارشنبه 88 آذر 18 , ساعت 5:45 عصر


در شهر “میانه” نوجوانی باهوش تمام کتابهای استادش را آموخته و چشم بسته آن ها را برای دیگر شاگردان می خواند  .
استادش به او گفت به یک شرط می گذارم در امر آموزش دادن مرا کمک کنی شاگرد پرسید چه امری ؟، استاد گفت آموزش بده اما نصیحت مکن . شاگرد گفت چرا نصیحت نکنم . استاد پیر گفت دانش در کتاب هست اما پند آموزی احتیاج به تجربه و زمان دارد که تو آن را نداری خرد نتیجه باروری دانش و تجربه است .

شاگرد گفت : درس بزرگی به من آموختید سعی می کنم امر شما را انجام دهم .
ارد بزرگ اندیشمند نامدار کشورمان می گوید : سرایش یک بیت درست از زندگی ، نیاز به سفری ، هفتاد ساله دارد .
گفته می شود سالها گذشت و تا استاد زنده بود آن شاگرد ، کسی را اندرز نمی داد .





کلمات کلیدی :
چهارشنبه 88 آذر 18 , ساعت 5:45 عصر


ناصر خسرو قبادیانی بسوی باختر ایران روان بود . شبی میهمان شبانی شد در روستای کوچکی در نزدیکی سنندج ، نیمه های شب صدای فریاد  و ناله شنید برخاست و از خانه بیرون آمد صدای فریاد و ناله های دلخراش و سوزناک از بالای کوه به گوش می رسید . مبهوت فریاد ها و ناله ها بود که شبان دست بر شانه اش گذاشت و گفت : این صداها از آن مردیست که همسر و فرزند خویش را از دست داده  ، این مرد پس از چندی جستجو در غاری بر فراز کوه ماندگار شد هر از گاهی شبها ناله هایش را می شنویم . چون در بین ما نیست همین فریاد ها به ما می گوید که هنوز زنده است و از این روی خوشحال می شویم .  که نفس می کشد . ناصر خسرو گفت می خواهم به پیش آن مرد روم . مرد گفت بگذار مشعلی بیاورم و او را از شیار کوه بالا برد . ناصر خسرو در آستانه غاری ژرف و در زیر نور مهتاب مردی را دید که بر تخته سنگی نشسته و با دو دست خویش صورتش را پنهان نموده بود .
مرد به آن دو گفت از جان من چه می خواهید ؟ بگذارید با درد خود بسوزم و بسازم .
ناصر خسرو گفت  : من عاشقم این عشق مرا به سفری طول دراز فرا خوانده ، اگر عاشقی همراه من شو . چون در سفر گمشده خویش را باز یابی . دیدن آدمهای جدید و زندگی های گوناگون تو را دگرگون خواهد ساخت . در غیر اینصورت این غار و این کوهستان پیشاپیش قبرستان تو و خاطراتت خواهد بود . چون پگاه خورشید آسمان را روشن کند براه خواهم افتاد اگر خواستی به خانه شبان بیا تا با هم رویم .
چون صبح شد آن مرد همراه ناصرخسرو عازم سفر بود . سالها بعد آن مرد همراه با همسری دیگر و دو کودک به دیار خویش باز گشت در حالی که لبخندی دلنشین بر لب داشت  .
اندیشمند یگانه سرزمینمان ارد بزرگ می گوید :
“سنگینی یادهای سیاه را
با تنهایی دو چندان می کنی …
به میان آدمیان رو  و  در شادمانی آنها سهیم شو
لبخند آدمیان اندیشه های سیاه را کمرنگ و دلت را گرم خواهد نمود . ”
شوریدگان همواره در سفر هستند و چون خواسته خویش یافتند همانجا کاشانه ایی بسازند ، و چون دلتنگ شوند به دیار آغازین خویش باز گردند…




یاسمین آتشی



کلمات کلیدی :
چهارشنبه 88 آذر 18 , ساعت 5:45 عصر


اردوان (سومین پادشاه اشکانی و فرزند تیرداد یکم) پادشاه ایران از بستر بیماری برخواسته بود با تنی چند از نزدیکان ، کاخ فرمانروایی را ترک گفته و در میان مردم قدم می زد . به درمانگاه شهر که رسیدند اردوان گفت به دیدار پزشک خویش برویم و از او بخاطر آن همه زحمتی که کشیده قدردانی کنیم.
چون وارد درمانگاه شد کودکی را دید که پایش زخمی شده و  پزشک پایش را معالجه می نماید. مادر کودک که هنوز پادشاه را نشناخته بود  با ناله به پزشک می گفت خدا پای فرزند پادشاه را اینچنین نماید تا دیگر این بلا را بر سر مردم نیاورد .

  
پادشاه رو به زن کرده و گفت مگر فرزند شاه این بلا را بر سر کودکت آورده و مادر گفت آری کودکم در میانه کوچه بود که فرزند پادشاه فریاپت با اسب خویش چنین بلای را بر سر کودکم آورد . پادشاه گفت مگر فرزند شاه را می شناسی ؟ و زن گفت خیر ، همسایگان او را به من معرفی نمودند . پادشاه دستور داد فریاپت را بیاورند پزشک به زن اشاره نمود که این کسی که اینجاست همان پادشاه ایران است .
زن فکر می کرد به خاطر حرفی که زده او را به جرم گستاخی با تیغ شمشیر به دونیم می کنند . پسر شاه ایران را آوردند و پدر به او گفت چرا این گونه کردی و فرزند گفت متوجه نشدم . و کودک را اصلا ندیدم . پدر گفت از این زن و کودکش عذرخواهی کن . فرزند پادشاه روی به مادر کودک نموده عذر خواست پادشاه ایران کیسه ایی زر به مادر داده و گفت فرزندم را ببخش چون در مرام پادشاهان ایران ، زور گویی و اذیت خلق خویش نیست .
زن با دیدن این هم فروتنی پادشاه و فریاپت به گریه افتاده و می گفت مرا به خاطر گستاخی ببخشید . و پادشاه ایران اردوان در حالی که از درمانگاه بیرون می آمد می گفت : فرزند من باید نمونه نیک رفتاری باشد نمونه…
اندیشمند یگانه کشورمان ارد بزرگ می گوید : پوزش خواستن از پس اشتباه ، زیباست حتی اگر از یک کودک باشد.
این داستان به ما می آموزد هیچ چیزی بالاتر و مهمتر از نیک رفتاری و فروتنی نیست .





یاسمین آتشی




کلمات کلیدی :
چهارشنبه 88 آذر 18 , ساعت 5:45 عصر


نادانی رو به خردمندی کرد و گفت فلان شخص ، ثروتمندترین مرد شهر است . باید از او آموخت و گرامیش داشت .
خردمند خندید و گفت فلانی کیسه اش را از پول انباشته آنگاه تو اینجا با جیب خالی بر او می بالی و از من می خواهی همچون تو باشم ؟!
نادان گفت خوب گرامیش مدار ، بزودی از گرسنگی خواهی مرد .


خردمند خندید و از او دور شد . از گردش روزگار مرد ثروتمند در کام دزدان افتاد و آنچه داشت از کف بداد و دزدان کامروا شدند . چون چندی گذشت همان نادان رو به خردمند کرد و گفت فلان دزد بسیار قدرتمند است باید همچون او شکست ناپذیر بود . و خردمند باز بر او خندید و فردای حرف نادان دزد به چنگال سربازان فرمانروای اسیر شده ، برهنه اش نموده و در میدان شهر شلاقش می زدند که خردمند دید نادان با شگفتی این ماجرا را می بیند . دست بر شانه اش گذاشت و گفت عجب قهرمانهایی داری ، هر یک چه زود سرنگون می شوند و نادان گفت قهرمانهای تو هم به خواری می افتند . خردمند خندید و گفت قهرمانان من در ظرف اندیشه تو جای نمی گیرند ، همین جا بمان و شلاق خوردن آن که گرامیش می داشتی را ببین ، و با خنده از او دور شد .
اندیشمند کشورمان ارد بزرگ می گوید : قهرمان های آدمهای کوچک ، همانند آنها زود گذرند .





یاسمین آتشی




کلمات کلیدی :
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

دانشنامه دوستداران ایران