تقدیم به مجتبی ماهشهری!
بندرماهشهر یکی از بنادر قدیمی و تاریخی کرانه خلیج فارس است. در تاریخ آمده است که این سرزمین در دوران ساسانیان و قبل از آن این منطقه به "ماچول" و در زمانی به اسم "مهروبان" معروف بوده است.
در مورد کلمه مهروبان آنچه که به نظر میرسد این است که این کلمه ترکیبی از دو کلمه "ماهی" و "روبیان" (میگو) است. این دو کلمه هر دو فارسی است و به نظر میرسد بدلیل اینکه این منطقه بندری است که سابقه تاریخی در ماهیگیری داشته است به آن اطلاق شده باشد.
با نگاهی به شباهت کلمات "ماچول" و "معشور" به آسانی میتوان دریافت که معشور در حقیقت شکل عربی شده همان ماچول تاریخی است. کلمه معشور کلمه ای به ظاهر عربی است اما هیچ معنای خاصی در این زبان ندارد.
آنکه بعضی از افراد معشور را ترکیبی از دو کلمه "ماء" به معنای آب و "شور" میدانند و استدلال میکنند که معشور به معنای مکانی است که آب شور در آن جاری است مطمئنا استدلال موجهی ندارند زیرا که ترکیبی از دو کلمه فارسی و عربی و نامیدن مکانی با چنین کلمه ای در هیچ منطقه ای دیده نشده است.
ابن بطوطه نیز از این منطقه به نام ماچول یاد کرده و تاکید کرده است که معشور همان ماچول است.
اما توصیفاتی که برای این منطقه در برخی از کتب تاریخی آمده به این شرح است:
· ناصرخسرو قبادیانی میگوید: "مهروبان شهری بزرگ میباشد. در کنار دریا جا دارد و در آن بازاری بزرگ و مسجدی نیکو یافتم و آب ایشان از باران و آب انبار و بعضی با چاه و کاریز آب میگرفته تارفع نیازمندیها بشود.
در این شهر سه کاروانسرای بزرگ ساخته اند، هریک از آن چون حصاری است محکم و عالی و در مسجد آدینه آنجا بر منبر، نام یعقوب لیث نوشته شده است."
· حمدالله مستوفی میگوید: "به فاصله کمی از رودخانه زهره که به تازگی به رودخانه طاب موسوم شده، میباشد و بندر مهروبان در مرز غربی فارس واقع گردیده و این شهر لنگرگاه اولین بندری بوده که کشتیها وقتی از بصره از طریق اروندرود به طرف هند بیرون می رفته اند به بندر مهروبان میرسیدند و این بند ارجان نیز نامیده میشده است که در قرن چهارم هجری شهری آباد بوده که در آن منبر و محراب و بازار وجود داشته است."
به هرحال این شهر که در طول تاریخ مهروبان، ماچول و ماچوله و نیز معشور نام داشته است در سال 1344 با تصویب هیات وزیران به بندر ماهشهر تغییر نام یافت.
در این زمینه میتوانید به منابع زیر مراجعه کنید:
1- جغرافیای تاریخی سرزمین خوزستان نوشته عباس میریان، ص518
2-نزهه القلوب نوشته حمدالله مستوفی، ص 131
3- سفرنامه ناصرخسرو قبادیانی مروزی، ص163
4- نگاهی به خوزستان نوشته ایرج افشار سیستانی، ص394
5- خوزستان و تمدن دیرینه آن نوشته ایرج افشار سیستانی صص 855 - 853
پی نوشته ها:
1- چندی پیش با دوستی بحثی در مورد نوشته های من پیش آمده بود و او اعتقاد داشت که این مساله درست که شهرهای خوزستان ریشه های فارسی دارند اما به هرحال این شهرها در دوره ای تاریخی و به هر دلیلی این مناطق نامی عربی به خود گرفته اند. به نظر او چرا از بین مناطقی که اسمی غیرفارسی دارند فقط باید اسامی عربی به فارسی تبدیل شوند؟ من توضیحی برای این مساله ندارم اما به نظرم تبدیل اسامی در کلیه نقاط کشوری که زبان رسمی ان فارسی است به اسامی فارسی یک مساله کاملا طبیعی است. اما برای از بین رفتن هرگونه شبهه ای و نیز برای رفع هرگونه تبعیضی باید این تغییرات در کل کشور اجرا شود.
آقا شما رو به خدا دیگه در این مورد از من نخواهید که نظرم رو در این مورد بگم! نظر کلی من همینه و من فقط نقل تاریخ میکنم.
2- یک مدته به نظر میاد تنبل شدم. درسته؟ نه درست نیست! حقیقتش اینه که در جای دیگه ای غیر از وبلاگستان مشغول کارهای اینترنتی شدم.
بله مدتیه که شدم جزء نویسنده های فارسی زبان دایره المعارف بین المللی و اینترنتی ویکی پدیا که نویسنده هایی از همه جای دنیا و به همه زبانهای رایج سعی در پربار کردنش دارند. دلم میخواد که بتونم حداقل در مورد فرهنگ و تاریخ ایران و بوِیژه این منطقه مقالات خوبی رو اونجا بنویسم. اگر شما هم میتونید در این راه کمک کنید. یک لحظه هم درنگ نکنید!
شاد و سلامت باشید.
درود
1- تاحالا شده عزیزی رو از دست داده باشین و تا مدتها حال و هوای خودتون رو از دست داده باشین؟ من هم در این مدت اینترنتم رو از دست داده بودم و دقیقا همین حال رو داشتم!!
2- راستی سال نو با یک ماه تاخیر مبارک!
3- با پیشنهادی که به برگذارکنندگان جشنواره وب آبادان دادم، این جشنواره همتبدیل شده به جشنواره وب آبادان و خرمشهر و قراره که در هفته اول خرداد برگذار بشه. پوسترهای این برنامه هم در راهه. امیدوارم که این آخرین تاخیر برنامه باشه. حالا خرمشهریها هم میتونن در این برنامه شرکت کنند.
4- به دوستانی هم که اوضاع و احوال آبادان رو میپرسن باید بگم که خوشبختانه مردم آبادان و خرمشهر بسیار عاقلتر و فهمیده تر از این هستند که با یک نامه جعلی بشه اونا رو از راه به در برد! خداروشکر مردم ما شعور اجتماعی و سیاسی بالایی دارند.
شاد و سلامت باشید.
درود.
خیلی وقته که بچه های خوزستان مخصوصا خرمشهریها گله میکنند که چرا فقط از آبادان مینویسم؟ و هرچی که توضیح میدم عنوان وبلاگم بر اساس شهر آبادانه قبول نمیکنند. حالا که اینطوره منم تصمیم گرفتم هراز گاهی درمورد یکی از شهرهای استان هم بنویسم و برای شروع چه جایی بهتر از خرمشهر.
در محل تلاقی رود کارون و اروند رود، یعنی در حدود خرمشهر کنونی، شهر کهنی با نام بیان وجود داشته که تا قرن چهارم هم آثارش باقی مانده بوده است.
این شهر در پیش از اسلام «بارما» نام داشته و به قول ابوزید بلخی، در زمان خلافت خلیفه دوم تبدیل به بیان شده است. شاید واژه بیان معرب پیان باشد که در زبان خوزی قدیم به معنای مردان بوده.
پس از ویرانی شهر بیان، در نزدیکی ویرانه های آن،شهری کوچک به نام محرزه (مهرزه یا محرزی) ساخته شد.
خرمشهر از دیدگاه تاریخ نگاران بازمانده شهر بیان و محرزه است.
جال است بدانیم که عیلامیان در محلی که کارون به خلیج فارس میپیوست، شهری به اسم ناژیتو بنا کرده بودن تا دروازه کارون را حفظ کند. در دوره هخامنشیان این وظیفه بر عهده آبادی دیگری به نام آگینس افتاد. بعد از ناژینو و آگینس، با گذشت زمان به شهرهای بیان و محرزه رسید.
در اینجا بحث من بیشتر در مورد خود کلمات محمره و خرمشهر است.
محمره در زبان عربی به معنای قرمز (سرخ) شده است. در جستجوهایی که من انجام دادم، در برخی نوشته ها بیان شده که پس از دستگیری بابک خرمدین، رهبر سرخجامگان ، در حدود 12 قرن پیش، بازماندگان خرمی را به سرزمینهای نیمه ویران جنوب ایران تبعید کردند تا هم از سرزمین اصلی خود دور باشند و هم به پایتخت خلافت نزدیکتر. با این توجیه و تفاسیر، من فکر میکنم واژه محمره (سرخ شده) به همین دلیل از آن ایام توسط مردم محلی که اقوام عرب مهاجر بودهاند بر این بخش گذاشته شده.
اگر این توجیه درست باشد واقعا جالب است که پس از تغییر نام مجدد این شهر از محمره به خرمشهر هم باز رد خرمدینان را در این اسم میبینیم.
منتظر خواندن نظرات شما هستم تا با هم به بحث در این زمینه بپردازیم.
این مطلب رو برای روز قبل آماده کرده بودم که متاسفانه به دلیل قطع برق! موفق نشدم که بنویسمش.
-----------
خواستم در مورد سالروز آزادسازی خرمشهر مطلبی بنویسم اما وقتی نوشته های شهید آوینی را مرور میکردم دیدم که چه زیبا در این مورد نوشته و گفتم که چرا باید من مطلبی بنویسم در حالی که حق مطلب به بهترین نحو بیان شده؟
فقط من میخوام این مطلب روبه همه شهدای جنگ بویژه شهدای حماسه ساز در دفاع از خرمشهر و شهدای آزادسازی خرمشهر و بالاخص دایی عزیزم شهید حجت الله ذوالفقاری تقدیم کنم:
مسجد جامع خرمشهر، قلب شهر بود که میتپید و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود. مسجد جامع خرمشهر، مادری بود که فرزندان خویش را زیر بال و پر گرفته بود و در بیپناهی پناه داده بود و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود و آنگاه نیز که خرمشهر به اشغال متجاوزان درآمد و مدافعان ناگزیر شدند که به آن سوی شط خرمشهر کوچ کنند باز هم مسجد جامع، مظهر همه آن آرزوهایی بود که جز در پازپسگیری شهر برآورده نمیشد. مسجد جامع، همه خرمشهر بود.
خرمشهر از همان آغاز، خونینشهر شده بود. خرمشهر خونینشهر شده بود تا طلعت حقیقت از افق غربت و مظلومیت رزمآوران و بسیجیان غرقه در خون ظاهر شود. و مگر آن طلعت را جز از منظر این آفاق میتوان نگریست؟ آنان در غربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهاشان زیر شنی تانکهای شیطان تکه تکه شد و به آب و باد و خاک و آتش پیوست. اما… راز خون آشکار شد. راز خون را جز شهدا درنمییابند. گردش خون در رگهای زندگی شیرین است اما ریختن آن در پای محبوب، شیرینتر است؛ و نگو شیرینتر، بگو بسیار بسیار شیرینتر است.
راز خون در آنجاست که همه حیات به خون وابسته است. اگر خون یعنی همه حیات… و از ترک این وابستگی دشوارتر هیچ نیست پس، بیشترین از آن کسی است که دست به دشوارترین عمل بزند. راز خون در آنجاست که محبوب خود را به کسی میبخشد که این راز را دریابد. آن کس که لذت این سوختن را چشید در این ماندن و بودن جز ملالت و افسردگی هیچ نمییابد.
آنان را که از مرگ میترسند از کربلا میرانند. مردان مرد، جنگاوران عرصه جهادند که راه حقیقت وجود انسان را از میان هاویه آتش جستهاند. آنان ترس را مغلوب کردهاند تا فتوت آشکار شود و راه فنا را به آنان بیاموزد.
آنان را که از مرگ میترسند از کربلا میرانند. وقتی که کار آن همه دشوار شد که ماندن در خرمشهر معنای شهادت گرفت، هنگام آن بود که شبی عاشورایی برپا شود و کربلائیان پای در آزمونی دشوار بگذارند…
این ویرانهها که به ظاهر زبان درکشیدهاند و تن به استحالهای تدریجی سپردهاند که در زیر تازیانه باد و باران روی میدهد شاهدند که عشق چگونه از ترس فراتر نشسته است.
کربلا مستقر عشاق است و شهید سید محمد علی جهانآرا چنین کرد تا جز شایستگان کسی در آن استقرار نیابد. شایستگان، آنانند که قلبشان را عشق تا آنجا آکنده است که ترس از مرگ، جایی برای ماندن ندارد. شایستگان جاودانند؛ حکمرانان جزایر سرسبز اقیانوس بیانتهای نور نور که پرتوی از آن همه کهکشانهای آسمان دوم را روشنی بخشیده است.
درود
1- ماجرای صنعت نفت ما هم دست کمی از ماجراهای هزار و یک شب نداره. ماجرایی که از تخلفات تیم راه آهن در بازیهای سال قبل شروع شد و الآن هم که لیگ سال بعد شروع شده، بعد از شکایت به نهادهای مختلف هنوز ادامه داره. فدراسیون که اعلام کرده بود رای دیوان عدالت اداری رو قبول میکنه هم متاسفانه امروز اعلام کرد که به رای صادر شده دیوان اعتراض داره. ظاهرا فقط اگر رای به نفع فدراسیون باشه قابل قبوله! تازه راه آهن هم اعلام کرده حالا که اینطوره ما هم به فیفا شکایت میکنیم! خدا آخر و عاقبت همه ما رو به خیر کنه. راستش دلم نمیخواست ماجرای صنعت به اینجا کشیده بشه. من طرفدار یک صنعت برزیلی قدرتمندم نه تیم ضعیف پارسال، اما حالا که کار به اینجا رسیده هم دیگه نمیشه کاریش کرد. به هرحال ما که نباید کم بیاریم! درست نمیگوم کا!؟
2- فیدوس هم بالاخره دفتردار شد. خیلی وقته که اینجا نیومدم و دلیل اصلیش هم پیدا کردن مکانی برای فیدوس و انجام کارهاش و آماده کردنش بود. فعلا نمایندگی شرکت فراسو رو هم گرفتیم که شاید حداقل هزینه جامون تامین بشه و با صحبتهایی که با شرکا انجام دادم 10% از سود فروشگاه به مجله فیدوس میرسه. البته تا حالا که همش ضرر بوده! پس بشتابید و فروشگاه رو به دوستاتون معرفی کنید تا دفتر فیدوس تعطیل نشه.
آدرس: آبادان- انتهای بازار جمهوری (جایی که دنیا تموم میشه!)
3- این مورد باز هم به فیدوس برمیگرده. فیدوس مدتهاست که بروز نشده. دلیلش نبود مطلب نیست اما از شما چه پنهون که دلیلش بی کیفیتی مطالبه. دوست ندارم که فیدوس ما بی کیفیت منتشر بشه. دلیل دیگرش هم اینه که متاسفانه بعضی از دوستان هُلی شدن! یعنی تا بهشون فشار نیاری مطلب نمینویسند. و مورد دیگه هم اینکه دلم میخواد کل مطالب رنگ و بویی محلی داشته باشه. و به امید خدا سعی میکنیم که از این به بعد بیشتر به این سمت که هدف اولیه فیدوس بریم. با داشتن دفتر حالا بهتر میتونیم نویسنده و همکار جذب کنیم. آهای همکاران قدیمی بشتابید تا بقیه جای شما رو نگرفتن!
4- آبادانیهای ساکن آبادان تا حالا دقت کردن که چقدر شهر در زمینه مسائل فرهنگی قویه؟ دلیلش فکر میکنید چیه؟ داشتن اداره ارشاد قوی؟ میراث فرهنگی قوی؟ حوزه هنری قوی؟ .... قوی؟ یا تمام موارد؟ آره درسته گزینه همه موارد درسته. و دقیقا بعلت کار نکردن تمام بخشهای فرهنگی ماست که چنین از آخر صف در این زمینه اولیم! مدارس تاریخی ما یکی یکی داره توس اداره به اصطلاح آموزش و پرورش تخریب میشه. جاهای تاریخی ما بدون شناسانده شدنش به حتی خود مردم آبادان داره از بین میره. مثلا سینما هندی که شرط میبندم 99% شما اون رو ندیدین طبق آخرین اطلاعات توسط پتروشیمی تخریب شده و به خاطره ها رفته. بازسازی مسجد رانگونیها نیمه کاره رها شده. موزه کامل نشده. قبرستان انگلیسیها شده شیره کش خونه. آره آبادان احتیاج به یک رفرمیسم کامل در زمینه فرهنگش داره و البته این خود مائیم که باید هرچند اندک به رشدش و تغییر عادت مسوولینش کوشا باشیم. حالا چقدر موفق بشیم خدا عالمه. امیدوارم که بالخره یک مسوول واقعا فرهنگی هم برای این شهر انتخاب بشه.
.
.
.
.
.
1000- فیلم دایره جعفر پناهی رو دیدین؟ برای کسانی که ندیدن عرض کنم که این فیلم درباره مشکلات زنان در جامعه ایرانه. فیلم از ماجرای تولد یک نوزاد دختر شروع میشه و داستان به طرز جالبی ما رو از مشکلی به بغل مشکل گروه دیگری از زنان و دختران پرتاب میکنه و آخرش بصورت ... تموم میشه (عمدا نگفتم که هر کس ندیده بره و ببینه!) حالا چرا این ماجرا رو گفتم؟ چون به نظرم ما همه مشکلات و سختیها و چاره کار رو میدونیم اما به طرز عجیبی عادت داریم که دور خودمون بچرخیم و مشکلات رو به بقیه نشون بدیم و با دست دست کردن، فقط از بقیه انتظار داشته باشیم که مشکلاتمون رو حل کنن. به نظر شما اینطور نیست؟
1001- ماجرای صنعت نفت ما هم دست کمی از ماجراهای هزار و یک شب نداره. ماجرایی که ...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ