سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش میراثى است گزین و آداب ، زیورهاى نوین جان و تن و اندیشه آینه روشن . [نهج البلاغه]
سه شنبه 88 شهریور 31 , ساعت 10:5 صبح




چاپ فرستادن صفحه با نامه


امیر مهدی بدیع

این
که خشایارشا بدون دشواری جای پدر را گرفت، امری است که از کتیبه ای از
خشایارشا در تخت جمشید بر می آید و پسر داریوش در آن این عبارت بدون ایهام
را به سادگی می نویسد :

«... و هنگامی که داریوش به خواست اهورامزدا تخت را خالی گذاشت، بر تخت پدرم شاه شدم.»[1]?

این
کاملا چیزی است که ماسپرو هنگام نوشتن «خشایارشا به تخت نشست، برادرانش
هیچ گونه مخالفتی نکردند و بزرگان پارس به ستایش او پرداختند» درمی یابد و
می پذیرد. ولی هرودوت و وراجی های ابدی اش که به همه چیز و همه کس مربوط
می شود نیز وجود دارند، همان هرودوتی که حتی نمی دانست تخت جمشیدی هست،
ولی ادعا می کرد که از هر چه در تاریکی پشت پرده هایش می گذرد و هر چه
ساکنان آن شب هنگام، در خوابگاه هایشان می گویند به طور کامل با خبر است؛
همان گونه که ادعا می کرد که می داند چه رویاهایی خواب ساکنان تخت جمشید
را آشفته می کند و چه رقابت هایی پسران داریوش را در برابر هم به پا می
خیزاند :

«...
چون داریوش آماده ی عزیمت به مصر و آتن می شد، بانگ اعتراض شدیدی در میان
پسرانش برخاست تا بدانند قدرت به کدام یک تعلق می پذیرد؛ زیرا که بنا بر
قانون پارسیان، شاه نمی بایست به لشکرکشی اقدام کند مگر آن که پیش از آن
جانشین خود را برگزیند. اما داریوش پیش از آن که به قدرت رسد از همسر نخست
خود، دختر گوبریاس صاحب سه پسر شده بود؛ و پس از آن که به شاهی رسید از
آتوسا دختر کورش صاحب چهار پسر دیگر شد. آرتوبازانس، بزرگ ترین پسر از
همسر نخست بود و خشایارشا بزرگ ترین پسر از همسر دوم. آنان که از دو مادر
مختلف زاده شده بودند بر سر تاج و تخت با هم ستیز داشتند : آرتوبازانس،
شاهی را می طلبید چون نخستین پسر داریوش بود و حق ارشدیت را همگان به
رسمیت شناخته بودند؛ خشایارشا نیز به دلیل این که مادرش دختر کورش بود،
دختر مردی که پارسیان آزادی خود را مدیون او می دانستند. داریوش در مورد
انتخاب یکی از آن دو تصمیم نمی گرفت؛ اما تصادف سبب شد که در آن هنگام
دمارات پسر آریستون، شاه سابق اسپارت، به سر بَرَد ... این فرد شنید که از
پسران داریوش و نزاع آن دو چه می گویند، حداقل این چیزی است که نقل می
کنند، و پس به سراغ خشایارشا رفت و به او توصیه کرد بر استدلال های خود
این را بیفزاید : او، خشایارشا، زمانی زاده شده بود که داریوش سلطنت می
کرد و بر پارس حکم می راند، حال آن که آرتوبازانس از شهروندی ساده زاده
شده بود ... خشایارشا از استدلالی که دمارات به او القا کرده بود سود برد
و داریوش حق به جانب او داد و او را به جانشینی خود برگزید ...»

<**ادامه مطلب...**>

نه
کم و نه بیش، این داستانی است که هرودوت نقل می کند تا موضوع به قدرت
رسیدن خشایارشا را در 486 توجیه کند، همان خشایارشایی که در آن هنگام از
دوازده سال پیش در بابل نایب السطنه و جانشین ِبرگزیده و بر همه شناخته
شده ی شاه بزرگ بود - در نقش برجسته های کاخ داریوش بزرگ که خوشبختانه
هنوز باقی است خشایارشا، بزرگ تر از سایر شخصیت های نقش بسته بر سنگ، پشت
تخت ایستاده است - باری، این خشایارشا با برادرش که بر سر جانشینی پدرشان
داریوش با او رقابت دارد، هنوز در ستیز است. و داریوش مصمم به انتخاب یکی
از آن دو به جانشینی خود نمی شود تا آن که یک نفر یونانی می آید و انتخابش
را به او القا می کند !

سنگ نگاره ی موجود در موزه ملی - داریوش بر تخت و خشایارشا پشت سر وی

آری،
این یکی از داستان های عجیب، نادرست، پوچ و سرشار از نکته های خلاف معمول
است که هرودوت نقل می کند و تاریخ نویسان که عادت کرده اند با تلخیص
تصورهای هرودوت، بحث درباره ی آن ها یا جا به جایی آن ها، تاریخ پارس
هخامنشی را بنویسند و هیچ گاه نیز حاضر نیستند که تن به اعتراف دهند که
این تصورها، نادرستی هایی غالبا سر هم شده به منظور بدگویی از پارسیان
است، کوشیده اند تا به آن ها ارزش دهند، حال آن که خود هرودوت، آدمی کمتر
از آن چه آنان می پندارند، ساده دل است، و به خوبی نشان می دهد که ابدا
فریب داستانی را که خودش نقل می کند نمی خورد ! ولی بهتر است خودتان داوری
کنید : «پدر تاریخ» که می داند که خشایارشا پسر ارشد داریوش نیست، بر اثر
بدجنسی، و به دلیل این که نمی تواند مانع از تقویت داستانی که نقل می کند
بشود، از این امر استفاده می کند تا داستانی بسازد که به گفته ی خود او
ماجرایش در آستانه ی مرگ داریوش در 486 روی داده است؛ داستانی که در آن،
به نحوی که باید، فردی یونانی، محتاط و زیرک، نقش زیبای مشاور حیله گر و
موثری را برعهده می گیرد. هرودوت، در مقام نویسنده ی داستان های پر هیجان
که در خور آن ها است، داستان خود را با بی قیدی و بدون اعتقاد نقل می کند.
حتی اندیشه هایی در آن می گنجاند که به روشنی ثابت می کنند که او علاقه ای
ندارد که مسوولیت مطالب نادرستی را که نقل می کند بر عهده بگیرد : این کار
را نخستین بار زمانی می کند که به عبارت مربوط به مداخله ی دمارات، عبارت
عادی خود، یعنی «حداقل این چیزی است که نقل می کنند» را می افزاید؛ و بار
دوم، در پایان روایتش، وقتی که این اعتراف کامل بر زبانش جاری می شود :
«ضمنا به عقیده ی من، خشایارشا بدون توسل به این استدلال می توانست قدرت
را به ارث ببرد، زیرا مادرش، آتوسا، کاملا مقتدر بود»!

در
حقیقت، زمانی که داریوش درگذشت، از دوازده سال پیش - هرودوت هم نمی توانست
از این امر بی خبر باشد - خشایارشا فرمانروای بابل، جانشین برگزیده و وارث
از پیش تعیین شده ی داریوش بود. به نحوی که از 498، یعنی مدت ها پیش از به
اصطلاح «دعوای حرم سرا» که گویا دمارات در آن حرفی داشته که بزند، حال آن
که در آن زمان پسر آریستون هنوز در اسپارت حکومت می کرده (و هفت سال دیگر
هم حکومت کرد، چون که تبعیدش به بعد از برکناری اش در 491 مربوط می شود).

خشایارشا
بر نقش برجسته های تخت جمشید، در باشکوه ترین و با هیبت ترین تصویرهای
رسمی داریوش، پشت سر پدرش داریوش دیده می شود که مانند او لباس شاهی بر تن
دارد و مانند او یک سر و گردن از حاضران دیگر بالاتر است و وضعی دارد که
او را وارث تختی که در پشت آن دیده می شود نشان می دهد. و دلیل این گزینش
به قدری روشن است که خود هرودوت نیز باید به آن استناد جوید : خشایارشا
پسر آتوسا دختر کورش بود، و نیز پسر بزرگ داریوش، عضو شاخه ی کوچک تر
خاندان هخامنشی که بر اثر طغیان بزرگان پارس به دست اندازی مغان بر
امپراتوری به شاهی رسید و با آتوسا ازدواج کرد تا به قدرت خود مشروعیت
ببخشد، و برای تاج و تخت کورش، می بایست وارثی قانونی داشته باشد؛
خشایارشا، نوه ی دختری بنیانگذار امپراتوری هخامنشی بود. قطعا داریوش بهتر
از هر کس بر این نکته واقف بود و منتظر نمانده بود که توصیه ی شاه سابق
اسپارت را برای تثبیت انتخاب خود به کار بندد.

هرودوت
نیز کاملا از این امر آگاه بود و در یک جمله ی معترضه ی نهایی که تمام
روایتش را بی اثر می کند و به بحث خاتمه می بخشد، آشکارا به این امر اذعان
کرده است. ولی تاریخ نویسان ِمعتاد به توجیه داستان هایی که هرودوت نقل می
کند، حتی نخواسته اند درباره ی شکی که نویسنده ی تواریخ در روایت خود در
باب به اصطلاح «دسیسه های حرم» مربوط به جانشینی داریوش
راه داده، به ادای توضیح بپردازند. ولی غلط های تاریخی و نادرستی های
روایت هرودوت چه اهمیت دارند، تردیدها و خودداری هایش از قبول واقعی بودن
رویدادهایی که نقل می کند چه اهمیت دارند : داستانی زیبا بوده است و
مشهورترین تاریخ نویسان و کسانی که حتی از یکی از ضد و نقیض گویی ها و غلط
های تاریخی ای که هرودوت نقل می کند بی خبر نیستند باز هم آن را چون امری
تاریخی، واقعی، غیر قابل بحث، آشکار و مسلم، در کتاب های خود گنجانده اند.
مثلا «تاریخ قدیم قوم های شرق کلاسیک» اثر ماسپرو، که به مثابه الگو، چون
کتاب آموزشی و منبع بسیاری از تاریخ نویسان معاصر قرار گرفته، آن را (در
جلد سوم، صفحه ی 714) به این شکل نقل می کند :

«آیا
جانشینی او (داریوش) نزدیک بود طوفان هایی برانگیزد ؟ او چند همسر داشت و
از میان آن ها، دختر گوبریاس سه فرزند برایش به دنیا آورده بود : بزرگ
ترین آن ها، آرتابازانس [2]?،
مدت درازی به مثابه وارث از پیش تعیین شده ی او در نظر گرفته می شد، و
شاید هم هنگام لشکرکشی داریوش برای مقابله با سکاها، نیابت سلطنت را نیز
او عهده دار بوده. ولی آتوسا، دختر کورش، که در دوران کمبوجیه و گوماتا هم
ملکه بود، از این فکر که پسرانش در برابر پسران زنی بیگانه با خاندان
هخامنشی سرفرود آورند به غیظ می آمد؛ هنگامی که اوضاع مصر آشفته شد و شاه
سالخورده طبق قانون ناگزیر شد جانشینی برگزیند آتوسا او را ملزم کرد که
بزرگ ترین پسران او، یعنی خشایارشا، را که در دوران سلطنت داریوش زاده شده
بود و خون کورش در رگ هایش جریان داشت، برگزیند. داریوش قانع شد و چون
اندکی بعد، مرگش فرا رسید، خشایارشا به تخت نشست ...»

به
این ترتیب تاریخ نویسی که کاملا می داند خشایارشا در دوران زندگی پدر نایب
السطنه ی بابل و وارث قانونی بوده، باز هم از قصه ی هرودوت پیروی می کند.
ولی نویسنده ای که بیش از ماسپرو به ما نزدیک است و با آگاهی های بیشتری
که دارد می باید خیلی سرکش تر باشد، در برابر روایت آتنی ِاین رویدادها،
رام تر و نفوذپذیرتر می نماید. زیرا اومستد در «تاریخ امپراتوری پارس»،
اثری که خود را می قبولاند، پس از نقل بخشی از مطالب سنگ نوشته ی تخت
جمشید که خشایارشا در آن اظهار می دارد «داریوش پسران دیگر نیز داشت، ولی به اراده ی اهورامزدا، داریوش، پدرم، مرا در میان همه، پس از خود، از همه بزرگ تر کرد» می نویسد : این کاملا درست است، ولی تمام حقیقت نیست.

This is all perfectly true, but it is not quite all the truth.

و
در برابر اظهار خشایارشا که رویدادهای تاریخی آن را تقویت می کنند و نقش
برجسته های تخت جمشید موید آن هستند، این امر را قرار می دهد که داریوش از
همسر اولش دختر گوبریاس، پسری به نام آرتابازان داشت که یک «سند» بابلی از
او همچون «پسر شاه ایلام» از 507، یعنی نزدیک به بیست سال پیش از مرگ
داریوش، نام می برد، و آن وقت اومستد می کوشد تا برای قصه ای که هرودوت
نقل می کند اما خودش به آن اعتقادی ندارد، ایجاد اعتبار کند. ولی بهتر است
به این عبارت نگاه کنید :

«The
eldest son of Darius was Artobazanes; he is already recognized (!) as
successor by 507 when a Babylonian document mentions the "Kings’son of
Elam". Against his succssion, hoewever, might be urged that he had been
born while his father was still in private life (!) with no expectation
of ever reaching the thorne and that his mother was a commoner (!) an
unnamed daughter of Gobryas.

باید تصریح کنم که از زمان کورش تا امروز، زاده شدن از مادری از «طبقه ی پایین» هرگز مانع جانشینی شاهان پارس نشده است.

A
younger son , Xerxes (Khshayarsha) had been born to the purple, and his
mother was Atossa, daughter of the empire’s founder. In the Orient 
these are stong arguments, and , when a bitter harem quarrel arose
between  the partisans of the two candidates for the thorne, there
could be no reason for surprise when younger son by the more high-born
wife was finally chosen.» [3]?

کسی که با تاریخ آشنا باشد می داند که این استدلال ها امروزه هم در اروپا بیشتر دارای وزنه هستند تا در آسیا.

به
این ترتیب، چیزی که برای خود هرودوت جز «می گویند» نیست در کتاب های تاریخ
معاصر به صفحه ای از تاریخ بدل می شود و در جایی که تاریخ نویس یونانی باز
هم جز از نزاع بین پسران داریوش سخن نمی گوید نویسنده ی آمریکایی به خود
اجازه می دهد که از مبارزه ی شدید درون حرم یاد کند. و چون کتاب های تاریخ
یکدیگر را تکرار می کنند [4]?، این نظریه تایید می شود که وارثان داریوش بر سر تاج و تخت با هم به ستیز پرداخته اند ! [5]? :

«Gleich
zu Beginn seiner Regierung zeigten sich schon jene Schwchen die
schliesslich zum Ende des Achmenidenreiches fدhren sollten,
Thronstreit- igkeiten brachen aus...».[6]?

و روبر کوئن، ص 162 که از «آشوب های سنتی هر تغییر سلطنت» سخن می گوید.

تاریخ
نگاران باز فراموش می کنند که دسیسه های حرم، تیول دربار هخامنشیان نبوده
است. از وقتی که دربارها و شاهان وجود دارند جنگ های موسوم به جانشینی که
دنیا را به خون کشیده اند، از دسیسه های درباری که در آن زن ها رشته ها را
به دست داشته اند، زاده شده اند.

جنگ جهانی آخر جز
ادامه ی جنگ جهانی اول نبود، و این یک نیز ادامه ی جنگ فرانسه - آلمان
1871-1870 بود که عامل مستقیم این یک نامزدی شاهزاده ای از خاندان
هوهنتسولرن [7]? برای تاج و تخت اسپانیا و نیز پولِ فعال امپراتیس اوژنی بود که چون می
خواست به جانشینی پسرش تحکیم ببخشد، تصمیم به جنگ را پیش برد و ناپلئون
سوم را به اعلام جنگ با آلمان برانگیخت. این کاری بود که از «قلبی سبک» سر
می زد.

باید اضافه کنم که «دسیسه های حرم» تنها
کارشان برانگیختن جنگ نبوده است، بلکه شهرت های ادبی هم آفریده اند. یکی
از نویسندگان شرح حال آناتول فرانس وقتی از مادام دوکایاوه [8]? سخن می گوید می تواند بنویسد :

«در حدود 1885 مادام دو کایاوه پنداشت (مردی را که می جوید) در شخص ویکتور بروشار [9]? مورخ شکاکان یونانی، یافته است ... این زمانی بود که مادام دو لوان ِ[10]? رو به پیری نهاده، ژول لومتر [11]? جوان را تسخیر کرده بود. مادام کائن دانورس [12]? وقت خود را صرف پیروزی بر پل بورژه [13]? می کرد، مادام دو پی یربورگ [14]? به تسخیر پل اِرویو [15]? می پرداخت، مادام لوکنت دو نویی [16]? می کوشید گی دوموپاسان [17]? را به خود اختصاص دهد ...»

و این ها فقط حلقه هایی درخور غفلتی از رشته های بی آغاز و بی پایان هستند !

استاد امیر مهدی بدیع


پانوشت ها :

? [1] هرودوت، کتاب هشتم، بندهای 52 و 54-55. ن.ک. کنت (Kent) ص. 149.
ترجمه ی عبارت کتیبه ی خشایارشا از زبان پارسی باستان :

«وقتی که پدرم از تخت رفت (مُرد) به خواست اهورامزدا به جایگاه پدرم شاه شدم.»

? [2] Artobazanes - در متن اصلی هم نام برادر خشایارشا گاه به صورت آرتابازان و گاه به شکل آرتوبازانس آمده است.

? [3] ترجمه ی جمله های نقل شده از اومستد :

«پسر
بزرگ داریوش آرتوبازانس بود؛ در همان 507 که یک سند بابلی «شاه پور ایلام»
را ذکر می کند، او به جانشینی شناخته شده بود. ولی بر ضد جانشینی او می شد
دلیل آورد که او در زمانی زاییده شده بود که پدرش هنوز زندگی خصوصی خود را
داشت و هرگز انتظار رسیدن به تاج و تخت را نداشت، و نیز مادرش یک زن عادی،
یک دختر نام برده نشده ی گوبریاس بود.»

«پسر کوچک
تر، خشایارشا، در خانه ی شاه زاییده شده بود، و مادر او اتوسا، دختر
بنینگذار شاهنشاهی بود. در شرق، این ها دلیل های سخت و استواری است، و چون
میان طرفداران دو نامزد پادشاهی کشمکش سختی در اندرون برخاست، شگفت آور
نبود که سرانجام پسر کوچک تر که از مادری از خانواده ی بالاتر بود برگزیده
شد.»

اومستد، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه ی دکتر محمد مقدم، امیرکبیر، 1372، صفحه ی 290.

? [4] مثلا ن.ک. تاریخ نگاران یونانی کتابخانه ی پلئیاد ص 1470 که در مورد جزییات بیشتر، خواننده اش را به اثر اومستد ارجاع می دهد.

? [5] ن.ک. فـُن در اوشتن، جهان پارسیان، ص 94.

? [6] ترجمه ی عبارت نقل شده از دنیای پارسیان اثر فون در اوشتن :

«درست در آغاز حکومت ضعف هایی رو نمود که به فروپاشی هخامنشیان انجامید. کسانی که مدعی تاج و تخت بودند عصیان کردند ...»

? [7] Hohenzollern

? [8] Caillavet

? [9] Victor Brochard

? [10] Loynes

? [11] Jules Lemaitre

? [12] Cahen d,Anvers

? [13] Bourget

? [14] de Pierrebourg

? [15] Paul Hervieu

? [16] Lecomte de Nouy

? [17] Maupassant


بن نوشت :

نوشتار
«خشایارشا، جانشین برگزیده ی داریوش» از کتاب یونانیان و بربرها (جلد
سوم)، امیرمهدی بدیع، ترجمه ی قاسم صنعوی، تهران : توس، پاییز 1387.

 Amir Mehdi Badi، Les Grecs et les Barbares (L’autre face de l’histoire) Payot, Lausanne, 8691

گردآوری شده از دو نسخه با اندکی ویرایش




کلمات کلیدی :

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

دانشنامه دوستداران ایران