دستگاه اداری در ایران باستان
جایگاه دبیران و منشیان در زمان ساسانیان
کورش محسنی
جایگاهی که دبیران در ایران باستان داشتهاند بسیار نغز و شگفت آور است. میتوان گفت ایرانیان همواره آراستگی و سامانمندی را مد نظر داشتهاند. بهره گیری هخامنیشان از ایلامیان ساکن در کشور ایران، نمونهای است از وسواس در زمینهی کار دبیرگری و دیوانی. ساسانیان و به اندازهی کمتر، اشکانیان این جریان را از زمان هخامنشیان وام گرفتند. در زمان ساسانیان نامههای خصوصی دربردارندهی بخشهایی همچون: بازگویی از بزرگان، پند و اندرز دینی و رفتاری، چامه و سروده و زبانزد و امثال می بود. نامهها با توجه به جایگاه و مقام نویسنده و دریافت کننده نگاشته میشدند.
نظامی عروضی در چهارمقاله آورده است: «پیش از این در میان ملوک عصر و جبابرهی روزگار پیش چون پیشدادیان و کیان و اکاسره و خلفا رسمی بوده است که مفاخرت و مبارزت به عدل و فضل کردندی و هر رسولی، که فرستادند از حکم و رموز و لغز مسائل با او همراه کردندی و در این حالت پادشاه محتاج شدی به ارباب عقل و تمیز و اصحاب رای و تدبیر و چند مجلس در آن نشستندی و برخاستندی تا آنگاه که آن جوابها بریک وجه قرار گرفتی»
دبیرخانه اعراب پس از اسلام نیز یک برداشت کامل از زمان ساسانیان است و وضعیتی که نظامی عروضی در سدهی دوازدهم ترسایی (میلادی) از دبیرخانهی زمان خود بازگویی کرده، به گونهی فراگیری با وظایف و کارهای دبیران زمان ساسانیان هماهنگ و همانند است. زبردستترین منشیان و بهترین خطاطان در دربار به کار گرفته میشدند.
دبیران، سیاستمداران راستین به شمار میآمدند و همه گونه اسناد و دستک را سامان میبخشیدند و نامهنگاریهای دولت را در دست داشتند. فرمانهای شاهی را نگاشته و ثبت میکردند و برآیند هزینهها را مرتب کرده و محاسبات دولت را اداره میکردند. در زمان جنگ کار نگاشتن نامه برای دشمن نیز به دست دبیران بود و اگر زمانی دشمن به پیروزی دست پیدا میکرد امکان زیان رسیدن به دبیر نیز وجود داشت. چنانکه شاپور پسر اردشیر یکم، منشی واپسین پادشاه اشکانی یعنی «دادبُنداد» را به دست خود کشت، زیراکه از سوی پادشاه خود، نامهای اهانت آمیز به اردشیر نوشته بود.
رئیس طبقهی دبیران، «ایراندبیربد» یا «دبیران مِهَست» نامیده میشد، که گاهی ماموریتهای سیاسی را نیز بر دوش داشت.
برپایهی بازگویی خوارزمی دبیران کشوری چنین دستهبندی میشدند: 1- داددبیر (دبیر دادگستری) 2- شهرآماردبیر (دبیر عایدات کشور شاهنشاهی) 3- کَدَگآماردبیر (دبیر عایدات پادشاهی) 4- گنج آماردبیر (دبیر خزانه) 5- آخور آماردبیر (دبیر اصطبل شاهی) 6- آتش آمار دبیر (دبیر عایدات آتشکدهها) 7- روانگان دبیر (دبیر امور نیکوکاری و دَهِش) 8- یک نفر دبیر امور عرب نیز در دربار حضور داشت که کار برگردان و ترجمه را بر دوش داشت و مزد او را اعراب حیره پرداخت میکردند.
در کارنامگ در ردیف همراهان شاهنشاه در زمان شکار، از مقاماتی همچون: موبدان موبد، ایران سپاهبد، دبیران مهست، پشتیگبان سالار، اندرز بدای و اسپوهرگان یاد شده است. از جایگاههای دیگری همچون مُهر دار شاهنشاهی و نگهبانان سالنامههای شاهی نیز یاد شده است که جایگاه بالایی در دستگاه دیوانی و اداری کشور داشتهاند. در سدههای پایانی ساسانیان جایگاه اَستَبَد (رئیس تشریفات) نیز به این طقبه افزوده شد.
کریستین سن، آرتور 1384: ایران در زمان ساسانیان
* هر گونه برداشت از دادههای این تارنگار تنها با ذکر نام نویسنده و نشانی مجاز است.(کورش محسنی)
تاریخچه ی شهر شیراز
شیراز در ادبیات پارسی
کورش محسنی
دوهفته در این نیز بخشید مرد سوم هفته آهنگ شیراز کرد
هیونان فرستاد چندی ز ری سوی پارس، نزدیک کاوس کی
و در مورد شیراز، در روزگار اشکانیان، چنین مطالبی ذکر شده است:
چو بنشست بهرام زاشکانیان ببخشید گنجی به ارزانیان
ورا بود شیراز تا اصفهان که داننده ای خواندش مرزمهان
و بالاخره اینکه در عهد پیروز و قباد ساسانی، سپهبد ایران، "سوفرای" از اهالی شهر شیراز بود
بدان کار شایسته شه سوفرای یکی پایه ور بود و پاکیزه رای
جهان دیده از شهر شیراز بود سپهبد دل و گردن افراز بود
حافظ:
خوشا شیراز و وضع بی مثالش خداوندا نگه دار از زوالش
شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است
اگر چه زنده رود آب حیات است ولی شیراز ما از اصفهان به
به شیراز آی و فیض روح قدسی بجوی از مردم صاحب کمالش
سعدی:
شیراز مشکین میکند چون ناف آهوی ختن گر باد نوروز از سرش بویی به صحرا میبرد
خوشا تفرج نوروز خاصه در شیراز که برکند دل مرد مسافر از وطنش
سنایی:
چشم بگشا و فرق کن آخر عنبر از خاک و شکر از شیراز
عبید:
رفتم از خطه ی شیراز و به جان در خطرم وه کزین رفتن ناچار چه خونین جگرم
لطفعلی صورتگر:
هر باغبان که گل به سوی برزن آورد شیراز را دوباره به یاد من آورد
* هر گونه برداشت از دادههای این تارنگار تنها با ذکر نام نویسنده و نشانی مجاز است.(کورش محسنی)
» عکس: حافظیه و جهاننما در روز برفی » آرامگاه حافظ / حافظیه در شب باران » باغ رویایی جهان نما
سپاه کمبوجیه و توفان شن
گشایش مصر، حبشه و آمون
کورش محسنی
گشایش مصر
کورش بزرگ پیش از جان سپردن، بخش آسیای میانه (توران) را به فرزند کهتر خود بردیا سپرد. بردیا از پرداخت مالیات به برادر مهتر خود یعنی "کمبوجیه" جانشین کورش بزرگ و پادشاه ایران معاف بود.
آغاز یورش کمبوجیه به کشور مصر احتمالا از سال 525 پ. م. بود. در این سال مصر در حال فروپاشی از درون بود. سال پیش از آن، "آمازیس" فرعون مصر وفات یافته بود و پسرش "پسامتیک سوم" جای او را گرفته بود. از آن سو کمبوجیه پس از نشستن بر تخت شاهی کار آماده سازی سپاه خود برای گشایش مصر آغاز کرد. در این میان پیوستن شخصی به نام "فانس" از اهالی "هالیکارناس" که به گفتهی هم شهریاش هرودوت، «مردی بود در داوری، درست و در جنگ، دلاور»، به کمبوجیه در زمینهی دادههای جنگی بسیار سودمند بود. او توانست ایرانیان را از وضعیت لشکریان مصر و راههای دسترسی به دلتای نیل، آگاه سازد.
کمبوجیه به پشتیبانی فنیقیها و قبرسیها توانست نیروی دریایی توانمندی را ایجاد نماید. این در حالی است که پدر او یعنی کورش بزرگ در زمان زندگی خویش نتوانسته بود چنین کاری را به سرانجام برساند. همچنین کمبوجیه با پادشاه تازیان در بخش غزه و مرز مصر، پیمانی بست که در پی آن، ایشان آب مورد نیاز سپاه ایران را تامین میکردند.
سپاه فرعون مصر "پسامتیک" که دربردارندهی سربازان مصری و مزدوران "کاریه ای" و یونانی بود، در دهانهی رود نیل به پیشواز سپاه ایران آمده بود، که پس از شکست، به دژ "ممفیس" پناهنده و پس از چند ماه محاصره تسلیم شد. اکنون مصر نیز به گسترهی بزرگ فرماننروایی ایران افزوده شده بود. پس از این کمبوجیه کوشید تا آرزوهای فراعنهی مصر که گسترش مصر به سوی غرب (لیبی و سیرنائیک) و به سوی جنوب (نوبیه = اتیوپی) بود را به حقیقت نزدیک سازد.
سپاه ایران و توفان شن
لیبیاییها پیشکشهایی را برای اعلام فرمانبرداری نزد پادشاه ایران فرستادند. پس از این سه لشکرکشی در پیش بود. لشکرکشی به:
1- قرتاجنهایها (کارتاژ) ; 2- آمونیها ; 3- حبشیهای دراز عمر
ولی لشکرکشی به کارتاژ کنار گذاشته شد. زیرا فنقیهای سپاه کمبوجیه نمیخواستند با هم خونهای خود به کارزار بپردازند. در این میان لشکرکشی به آمون و حبشه (اتیوپی) انجام شد ولی هر دو با شکست سنگین روبرو گشت. هردودت دربارهی این لشکرکشیها میگوید «رفتن به کارزار بدون آنکه هیچ گونه آماد و پشتیبانی در نظر گرفته شده باشد، بدون توجه به این که برای گشایش مرز پایانی جهان جنگدیده میشود!». به هر روی این دو سپاه در میانهی راه گرفتار توفان شن شدند و به گونهای شگفت هیچ گاه باز نگشتند.
* هر گونه برداشت از دادههای این تارنگار تنها با ذکر نام نویسنده و نشانی مجاز است.(کورش محسنی)
+ کشف بقایای اجساد 2500 ساله سربازان ایرانی در صحرای مصر + عکس
سرزمین پارسوماش
هخامنشیان از چیش پیش تا کورش بزرگ
کورش محسنی
در منابع آشوری از سرزمین «پاسورماش» در پیرامون دریاچه ارومیه یاد گردیده است. شاه پارسوماش یعنی «چیشپیش» یا تیسپس (640-675 پ.م.) در اندیشهی جٌداسَری از دولت ماد بود. وی بهترین زمان را دوران تاخت و تاز سکاییان ایرانیتبار در سرزمین ماد دانست. پارسیان ِ سرزمین پارسوماش بر «انشان» در بخش ایلام چیرگی داشتند و از تاخت و تاز سکایان در امان بودند. ایشان در این زمان به سمت درههای کوهستانها در ناحیهای به حرکت درآمدند که در آینده دو تن از نوادگان چیشپیش – یعنی کورش بزرگ در پاسارگاد و داریوش بزرگ در پارسه – آن را پُر آوازه کردند.
بنابراین چیشپیش در هنگام مرگ بر دو سرزمین یعنی زادبومش پارسوماش در پیرامون دریاچه ارومیه به همراه انشان و پس از آن سرزمین تازه به دست آمدهی پارسیان یعنی «پارسه» فرمانروایی میکرد. طبیعی است که پس از مرگش سرزمینهایش میان دو پسرش تقسیم گردد. آریارمنه (Ariaramna) فرزند کهتر به گواهی لوح برجای مانده از او «شاه ِ بزرگ، شاه ِ شاهان، شاه ِ سرزمین پارسه، پسر ِ شاه چیشپیش، نوهیِ هخامنش» گردید. ولی فرزند کهتر یعنی کورش یکم (600-640 پ.م.) با اینکه پسر مهتر بود، فرمانگزار برادر شد و تنها به عنوان «شاه ِ بزرگ» دست یافت و بر میهن دیرینه، یعنی پارسوماش فرمانروایی کرد.
در 625 پ.م. در سرزمین ماد «هووخشتره» پسر «خشتریته» بار دیگر توانست به روزگار ماد سر و سامان بدهد. وی به بازگویی هردوت سَرهای سرکردگان سکایی را از باده گرم کرد و با این تدبیر آنها را فرو گرفت. وی توانست با یاری سکایان ِ فرمانگزار، سپاهی توانمند بسازد که دربرگیرندهی سه بخش کمانداران، نیزهداران و سواران بود و احتمالا همو بود که توانست به پادشاهی «شاه ِ شاهان» آریارمنه پایان بدهد. به همین سان پسرش «آرشام» و نوهی او «ویشتاسپ» را حتی از جایگاه «شاه»ی برانداخت و لوح آریارمنه را نیز با خود به اکباتان برد. هووخشتره احتمالا توانسته بود بر سرزمین پارسوماش که در دستان کورش یکم بود چیره گردد.
در این زمان پادشاهی هر دو سرزمین – یعنی پارسه و پارسوماش – به کمبوجیهی یکم (559-600 پ.م.) سپرده شد و در کل عنوان «شاه شهر انشان» را یافته بود. کمبوجیه که از درگیریهای میانرودان دور بود و کمابیش سرزمین خود را در آرامش میدید، توانست با زناشویی با ماندانا دختر ایشتوویگو (آشتیاگ) پایگاه برجستهای برای خود در میان مادها بیابد.
از این پیوند زناشویی کورش بزرگ زاده شد. کورش دوم (559 پ.م.) بیدرنگ پس از نشستن بر تخت شاهی در پاسارگاد دست به ساختن سازههایی زد تا نشان دهد از دودهی پادشاهان است و به گونهای توان خود را به دیگر قدرتها نشان دهد. او در پاسارگاد و در سنگنبشتهای خود را «شاه ِ بزرگ، هخامنشی» میخواند و این نشان دهندهی آن است که او دیگر فرمانگزاری پدربزرگ خود یعنی آشتیاگ را برنمیتافته. با بررسی این رخدادها درمییابیم که کورش بزرگ به همراه شماری از سران ماد در اندیشهی گردآوردن همگی تیرههای ایرانی و راه اندازی فرمانروایی بزرگ ایران بوده است.
کمرون، جورج گلن 1381: ایران در سپیدهدم تاریخ، برگردان حسن انوشه: 171-161
* هر گونه برداشت از دادههای این تارنگار تنها با ذکر نام نویسنده و نشانی مجاز است.(کورش محسنی)
+ جشن چهارشنبه سوری (ریشهها و آیینها)
+ سفرهی هفت سین نوروز (پیشینه و آیین)
+ جشن نوروز (ریشهها و آیینها)
مرز میان سرزمین ایران - توران و ترکستان
مرزهای ترکستان در سالهای 313، 361، 603 خورشیدی
کورش محسنی
مرزهای ترکستان در سال 322 هجری مهی / 313 خورشیدی
ابواسحاق ابراهیم محمدالفارسی الاصطخری که در سال 322 ه.ق درگذشته، در کتاب «ممالک و مسالک» در ذکر فرارود (ماوراءالنهر) مینویسد:
جانب شرقی [فرارود]، راشت و مامر و حدود ختل از حد زمین هندوستان، بر یک خط است. جانب غربی [فرارود]، ولایت غزنه و حد طراز برتقویس بازگردد تا فاراب و بیسکند و سغد و نواحی بخارا تا خوارزم و کنار دریا و جانب شمالی [فرارود]، حدود ترکستان تا حد فرغانه و طراز بر خط راست به حکم آن که ختل بر جریاب است. و جانب جنوبی [فرارود]، از جیحون نخست از بدخشان درآید تا دریای خوارزم، بر خطی مستقیم و ختل را در شمار ماوراءالنهر نهایدم زیرا که ختل میان رود جریاب و وخش آب افتاده است... هیچ دارالحرب، صعبتر و دشوارتر از ترکستان نیست و خوارزم ثغراسلام در پیش ترکستان و همهی ماوراءالنهر، ثغر است.
مرزهای ترکستان در سال 372 هجری مهی / 361 خورشیدی
نگارندهی کتاب «حدودالعالم من المشرق و المغرب» که تالیف آن در سال 372ه.ق به پایان رسیده است، مرزهای ایرانشهر و سرزمین تیرههای ترک را به روشنی نشان میدهد. در فصل «سخن اندر ناحیت ماوراءالنهر و شهرهای وی» دربارهی فرغانه میخوانیم:
ناحیتی است آبادان و بزرگ با نعمتهای بسیار و اندر وی کوه بسیار و دشت و شهرها و آبهای روان و در ِ ترکستان است.
دربارهی اسپیجاب مینویسد:
ناحیتی است بر سر حد مسلمانان و کافران [ترکان شمنی]، جایی بزرگ است و آبادان و بر سرحد ترکستان و هر چیز از همه ترکستان خیزد، آنجا افتد.
دربارهی کاژ (کات) مرکز خوارزم مینویسد:
و کاژ قصبه خوارزم است و در ِ ترکستان غوز [غُز] است و بارگاه ترکان و ترکستان و ماوراءالنهر و خزران.
دربارهی گرگانج مینویسد:
گرگانج شهری است که اندر قدیم، آن مُلک خوارزم شاه بودی و اکنون [372 مهی[ پادشاهیاش جداست و پادشاه او را امیر گرگانج خوانند و شهری است با خواسته بسیار و در ِ ترکستان است.
مرزهای ترکستان در سال 621 هجری مهی / 603 خورشیدی
یاقوت در معجمالبدان که تالیف آن در سال 621 ه.ق است، زیر واژهی ترکستان و دربارهی تغرغز مینویسد:
بلاد تغرغز و سامان ایشان چین و تبت است و سایر ترکان خزلج و کیماک و غز جفروبجناک و بذکش و اذکش و خفشاق و خرخیزاند و حدود ایشان، از ملک مسلماننشین فاریاب است.
او درباره ی شهر جند و چنین مینویسد:
شهر بزرگی در بلاد ترکستان است که میان آن و خوارزم، ده روز راه است و بلاد ترک را از ماوراءالنهر نزدیک به سیردریا میگیرند.
و دربارهی ختن مینویسد:
شهر و ولایتی است، پایینتر از کاشغر و آن طرف بوزکند که جزء بلاد ترکستان به شمار است!
و دربارهی شلجیک مینویسد:
شهری از ناحیهی طراز، از حدود ترکستان بر کنارهی سیحون است.
دربارهی کاسان چنین مینویسد:
کاسان شهر بزرگی است در اول بلاد ترکستان، آن طرف رود سیحون [سیردریا] و آن سرف چاچ و قلعهی حصینی دارد و بیابان اخسیکث بر دروازهی آن است.
دربارهی کاشغر چنین مینویسد:
شهری است با دهکدههای اطراف آن، از سمرقند و نواحی آن، بدانجا راه است و در میانهی بلاد ترکستان است.
با بررسی اسناد در دست آشکار میشود سرزمین و خاستگاه راستین ترکان در شرق سرزمین آریانشین در این مناطق بوده است: صحرای تکله در ترکستان چین و کنار کاشغردریا (قزلسو) و کنارههای یارکنددریا (رود تارم) و کنار دریاچهی ایسیگ گول در شمال ایران بزرگ و کنارههای رود «چو» و دریاچهی خوارزم (آرال) و شمال شبه جزیرهی منقشلاق.
تیرههای آریایی سکایی و سرمت و ... (تورانیان) در بخش شما شرقی ایران جای داشتند و میانهی سرزمین ایران و ترکستان را تیرههای هندواروپایی زبان تشکیل میدادند.
طالع، هوشنگ 1386: «تاریخ تمدن و فرهنگ ایران کهن»، انتشارات سمرقند، صص 76-73
* هر گونه برداشت از دادههای این تارنگار تنها با ذکر نام نویسنده و نشانی مجاز است.(کورش محسنی)
+ عکسهایی از طبیعت بهاری استان خوزستان (بخش یکم)
+ عکسهایی از طبیعت بهاری استان خوزستان (بخش دوم)
+ آذرابادگان چگونه آزاد شد؟ (یادداشتهای آریو برزن)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ