سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، زندگی و درمان است [امام علی علیه السلام]
چهارشنبه 88 آذر 18 , ساعت 6:22 عصر

آقای لاریجانی دبیر شورای عالی امنیت ملی در آخرین مصاحبه یک جمله گفت به این مضمون: «با نشان دادن « لولو» ی شورای امنیت، مردم ایران رو به قبله نمی شوند»

حالا جالبه که ببینیم این جمله  که یک کلمه خاص ایرانی «لولو» و یک استعاره «رو به قبله شدن» رو در وجودش داره در زبانهای دیگه چطور ترجمه شده:
ترجمه نیوزویک: علی لاریجانی گفته است که اگر شورای امنیت مثل موجوداتی که بچه ها را می ترسانند ظاهر شود، مردم ایران به سوی قبله مسلمانان جهان دراز نمی کشند.
ترجمه نشریه اسپانیایی ال پائیس: علی لاریجانی گفت که اگر شورای امنیت چیز ترسناکی را هم به ایرانیان نشان دهد، باز هم مردم ایران به سوی عربستان سعودی نمی خوابند.
ترجمه نشریه فرانسوی اومانیته: علی لاریجانی گفت که دراز کشیدن ایرانیان به سوی مرکز اعتقادات مسلمانان بستگی به این دارد که آنها از موجودات افسانه ای بترسند، این یک داستان ایرانی است.

(راست و دروغش پای ابراهیم نبوی!)

برای من که جالب بود. امیدوارم که برای شما هم جالب باشه!



کلمات کلیدی :
چهارشنبه 88 آذر 18 , ساعت 6:22 عصر

درود.

خیلی وقته که بچه های خوزستان مخصوصا خرمشهریها گله میکنند که چرا فقط از آبادان می‌نویسم؟ و هرچی که توضیح میدم عنوان وبلاگم بر اساس شهر آبادانه قبول نمی‌کنند. حالا که اینطوره منم تصمیم گرفتم هراز گاهی درمورد یکی از شهرهای استان هم بنویسم و برای شروع چه جایی بهتر از خرمشهر.

در محل تلاقی رود کارون و اروند رود، یعنی در حدود خرمشهر کنونی، شهر کهنی با نام بیان وجود داشته که تا قرن چهارم هم آثارش باقی مانده بوده است.

این شهر در پیش از اسلام «بارما» نام داشته و به قول ابوزید بلخی، در زمان خلافت خلیفه دوم تبدیل به بیان شده است. شاید واژه بیان معرب پیان باشد که در زبان خوزی قدیم به معنای مردان بوده.

پس از ویرانی شهر بیان، در نزدیکی ویرانه های آن،شهری کوچک به نام محرزه (مهرزه یا محرزی) ساخته شد.

خرمشهر از دیدگاه تاریخ نگاران بازمانده شهر بیان و محرزه است.

جال است بدانیم که عیلامیان در محلی که کارون به خلیج فارس میپیوست، شهری به اسم ناژیتو بنا کرده بودن تا دروازه کارون را حفظ کند. در دوره هخامنشیان این وظیفه بر عهده آبادی دیگری به نام آگینس افتاد. بعد از ناژینو و آگینس، با گذشت زمان به شهرهای بیان و محرزه رسید.

در اینجا بحث من بیشتر در مورد خود کلمات محمره و خرمشهر است.

محمره در زبان عربی به معنای قرمز (سرخ) شده است. در جستجوهایی که من انجام دادم، در برخی نوشته ها بیان شده که پس از دستگیری بابک خرمدین، رهبر سرخجامگان ، در حدود 12 قرن پیش، بازماندگان خرمی را به سرزمینهای نیمه ویران جنوب ایران تبعید کردند تا هم از سرزمین اصلی خود دور باشند و هم به پایتخت خلافت نزدیکتر. با این توجیه و تفاسیر، من فکر میکنم واژه محمره (سرخ شده) به همین دلیل از آن ایام توسط مردم محلی که اقوام عرب مهاجر بودهاند بر این بخش گذاشته شده.

اگر این توجیه درست باشد واقعا جالب است که پس از تغییر نام مجدد این شهر از محمره به خرمشهر هم باز رد خرمدینان را در این اسم میبینیم.

 

منتظر خواندن نظرات شما هستم تا با هم به بحث در این زمینه بپردازیم.



کلمات کلیدی :
چهارشنبه 88 آذر 18 , ساعت 6:22 عصر
سلام
باز هم اینجا چیزی نوشتم. فکر کنم بعد از بیش از 1 سال! هنوز هم نمیدونم که این رسما آخرین نوشته این وبلاگه یا شروعی دوباره؟ اما هرچی باشه شروع دوباره جایی بغیر از اینجاست.
شاد و سلامت باشید و تا درودی دیگر بدرود

کلمات کلیدی :
چهارشنبه 88 آذر 18 , ساعت 6:22 عصر

این مطلب رو برای روز قبل آماده کرده بودم که متاسفانه به دلیل قطع برق! موفق نشدم که بنویسمش.

-----------

خواستم در مورد سالروز آزادسازی خرمشهر مطلبی بنویسم اما وقتی نوشته های شهید آوینی را مرور میکردم دیدم که چه زیبا در این مورد نوشته و گفتم که چرا باید من مطلبی بنویسم در حالی که حق مطلب به بهترین نحو بیان شده؟

فقط من میخوام این مطلب روبه همه شهدای جنگ بویژه شهدای حماسه ساز در دفاع از خرمشهر و شهدای آزادسازی خرمشهر و بالاخص دایی عزیزم شهید حجت الله ذوالفقاری تقدیم کنم:

مسجد جامع خرمشهر، قلب شهر بود که می‌تپید و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود. مسجد جامع خرمشهر، مادری بود که فرزندان خویش را زیر بال و پر گرفته بود و در بی‌پناهی پناه داده بود و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود و آنگاه نیز که خرمشهر به اشغال متجاوزان در‌آمد و مدافعان ناگزیر شدند که به آن سوی شط خرمشهر کوچ کنند باز هم مسجد جامع، مظهر همه آن آرزوهایی بود که جز در پازپس‌گیری شهر برآورده نمی‌شد. مسجد جامع، همه خرمشهر بود.

خرمشهر از همان آغاز، خونین‌شهر شده بود. خرمشهر خونین‌شهر شده بود تا طلعت حقیقت از افق غربت و مظلومیت رزم‌آوران و بسیجیان غرقه در خون ظاهر شود. و مگر آن طلعت را جز از منظر این آفاق می‌توان نگریست؟ آنان در غربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهاشان زیر شنی تانکهای شیطان تکه تکه شد و به آب و باد و خاک و آتش پیوست. اما… راز خون آشکار شد. راز خون را جز شهدا درنمی‌یابند. گردش خون در رگهای زندگی شیرین است اما ریختن آن در پای محبوب، شیرین‌تر است؛ و نگو شیرین‌تر، بگو بسیار بسیار شیرین‌تر است.

راز خون در آنجاست که همه حیات به خون وابسته است. اگر خون یعنی همه حیات… و از ترک این وابستگی دشوارتر هیچ نیست پس، بیشترین از آن کسی است که دست به دشوارترین عمل بزند. راز خون در آنجاست که محبوب خود را به کسی می‌بخشد که این راز را دریابد. آن کس که لذت این سوختن را چشید در این ماندن و بودن جز ملالت و افسردگی هیچ نمی‌یابد.

آنان را که از مرگ می‌ترسند از کربلا می‌رانند. مردان مرد، جنگاوران عرصه جهادند که راه حقیقت وجود انسان را از میان هاویه آتش جسته‌اند. آنان ترس را مغلوب کرده‌اند تا فتوت آشکار شود و راه فنا را به آنان بیاموزد.

آنان را که از مرگ می‌ترسند از کربلا می‌رانند. وقتی که کار آن همه دشوار شد که ماندن در خرمشهر معنای شهادت گرفت، هنگام آن بود که شبی عاشورایی برپا شود و کربلائیان پای در آزمونی دشوار بگذارند…

این ویرانه‌ها که به ظاهر زبان درکشیده‌اند و تن به استحاله‌ای تدریجی سپرده‌اند که در زیر تازیانه باد و باران روی می‌دهد شاهدند که عشق چگونه از ترس فراتر نشسته است.

کربلا مستقر عشاق است و شهید سید محمد علی جهان‌آرا چنین کرد تا جز شایستگان کسی در آن استقرار نیابد. شایستگان، آنانند که قلبشان را عشق تا آنجا آکنده است که ترس از مرگ، جایی برای ماندن ندارد. شایستگان جاودانند؛ حکمرانان جزایر سرسبز اقیانوس بی‌انتهای نور نور که پرتوی از آن همه کهکشانهای آسمان دوم را روشنی بخشیده است.



کلمات کلیدی :
چهارشنبه 88 آذر 18 , ساعت 6:22 عصر

درود

1- ماجرای صنعت نفت ما هم دست کمی از ماجراهای هزار و یک شب نداره. ماجرایی که از تخلفات تیم راه آهن در بازیهای سال قبل شروع شد و الآن هم که لیگ سال بعد شروع شده،  بعد از شکایت به نهادهای مختلف هنوز ادامه داره. فدراسیون که اعلام کرده بود رای دیوان عدالت اداری رو قبول میکنه هم متاسفانه امروز اعلام کرد که به رای صادر شده دیوان اعتراض داره. ظاهرا فقط اگر رای به نفع فدراسیون باشه قابل قبوله! تازه راه آهن هم اعلام کرده حالا که اینطوره ما هم به فیفا شکایت میکنیم! خدا آخر و عاقبت همه ما رو به خیر کنه. راستش دلم نمیخواست ماجرای صنعت به اینجا کشیده بشه. من طرفدار یک صنعت برزیلی قدرتمندم نه تیم ضعیف پارسال، اما حالا که کار به اینجا رسیده هم دیگه نمیشه کاریش کرد. به هرحال ما که نباید کم بیاریم! درست نمیگوم کا!؟

2- فیدوس هم بالاخره دفتردار شد. خیلی وقته که اینجا نیومدم و دلیل اصلیش هم پیدا کردن مکانی برای فیدوس و انجام کارهاش و آماده کردنش بود. فعلا نمایندگی شرکت فراسو رو هم گرفتیم که شاید حداقل هزینه جامون تامین بشه و با صحبتهایی که با شرکا انجام دادم 10% از سود فروشگاه به مجله فیدوس میرسه. البته تا حالا که همش ضرر بوده! پس بشتابید و فروشگاه رو به دوستاتون معرفی کنید تا دفتر فیدوس تعطیل نشه.

 آدرس: آبادان- انتهای بازار جمهوری (جایی که دنیا تموم میشه!)

3- این مورد باز هم به فیدوس برمیگرده. فیدوس مدتهاست که بروز نشده. دلیلش نبود مطلب نیست اما از شما چه پنهون که دلیلش بی کیفیتی مطالبه. دوست ندارم که فیدوس ما بی کیفیت منتشر بشه. دلیل دیگرش هم اینه که متاسفانه بعضی از دوستان هُلی شدن! یعنی تا بهشون فشار نیاری مطلب نمینویسند. و مورد دیگه هم اینکه دلم میخواد کل مطالب رنگ و بویی محلی داشته باشه. و به امید خدا سعی میکنیم که از این به بعد بیشتر به این سمت که هدف اولیه فیدوس بریم. با داشتن دفتر حالا بهتر میتونیم نویسنده و همکار جذب کنیم. آهای همکاران قدیمی بشتابید تا بقیه جای شما رو نگرفتن!

4- آبادانیهای ساکن آبادان تا حالا دقت کردن که چقدر شهر در زمینه مسائل فرهنگی قویه؟ دلیلش فکر میکنید چیه؟ داشتن اداره ارشاد قوی؟ میراث فرهنگی قوی؟ حوزه هنری قوی؟ .... قوی؟ یا تمام موارد؟ آره درسته گزینه همه موارد درسته. و دقیقا بعلت کار نکردن تمام بخشهای فرهنگی ماست که چنین از آخر صف در این زمینه اولیم! مدارس تاریخی ما یکی یکی داره توس اداره به اصطلاح آموزش و پرورش تخریب میشه. جاهای تاریخی ما بدون شناسانده شدنش به حتی خود مردم آبادان داره از بین میره. مثلا سینما هندی که شرط میبندم 99% شما اون رو ندیدین طبق آخرین اطلاعات توسط پتروشیمی تخریب شده و به خاطره ها رفته. بازسازی مسجد رانگونیها نیمه کاره رها شده. موزه کامل نشده. قبرستان انگلیسیها شده شیره کش خونه. آره آبادان احتیاج به یک رفرمیسم کامل در زمینه فرهنگش داره و البته این خود مائیم که باید هرچند اندک به رشدش و تغییر عادت مسوولینش کوشا باشیم. حالا چقدر موفق بشیم خدا عالمه. امیدوارم که بالخره یک مسوول واقعا فرهنگی هم برای این شهر انتخاب بشه.

.

.

.

.

.

1000- فیلم دایره جعفر پناهی رو دیدین؟ برای کسانی که ندیدن عرض کنم که این فیلم درباره مشکلات زنان در جامعه ایرانه. فیلم از ماجرای تولد یک نوزاد دختر شروع میشه و داستان به طرز جالبی ما رو از مشکلی به بغل مشکل گروه دیگری از زنان و دختران پرتاب میکنه و آخرش بصورت ... تموم میشه (عمدا نگفتم که هر کس ندیده  بره و ببینه!) حالا چرا این ماجرا رو گفتم؟ چون به نظرم ما همه مشکلات و سختیها و چاره کار رو میدونیم اما به طرز عجیبی عادت داریم که دور خودمون بچرخیم و مشکلات رو به بقیه نشون بدیم و با دست دست کردن، فقط از بقیه انتظار داشته باشیم که مشکلاتمون رو حل کنن. به نظر شما اینطور نیست؟

1001- ماجرای صنعت نفت ما هم دست کمی از ماجراهای هزار و یک شب نداره. ماجرایی که ...



کلمات کلیدی :
<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

دانشنامه دوستداران ایران